سیر تحول چارچوبهای استراتژی: از ماتریس آنسوف تا عصر دیجیتال
مقدمه: سفری در دنیای تفکر استراتژیک
در دنیای پیچیده و پویای کسبوکار امروز، جهتگیری و تصمیمگیری هوشمندانه بدون در دست داشتن یک نقشه راه مشخص، تقریباً غیرممکن است. این نقشه راه همان چیزی است که ما آن را «استراتژی» مینامیم. اما استراتژی خود مفهومی انتزاعی است که برای عملیاتی شدن نیازمند ابزارها و مدلهایی به نام «چارچوبهای استراتژیک» است. این چارچوبها به مدیران و رهبران سازمانها کمک میکنند تا محیط رقابتی خود را تحلیل کنند، جایگاه خود را در بازار بشناسند، مزیتهای رقابتی پایدار ایجاد کنند و در نهایت مسیر رشد و موفقیت را هموار سازند.
همانطور که نمودار ارائهشده از سوی Harvard Business Review نشان میدهد، تعداد و تنوع این چارچوبها در طول زمان به شکل چشمگیری افزایش یافته است. این سیر تحول، آینهای از تغییرات بنیادین در فضای کسبوکار جهانی است؛ از دوران باثبات پس از جنگ جهانی دوم که مدلهای کلاسیک و تحلیلمحور در آن حاکم بودند، تا عصر حاضر که با عدم قطعیت، سرعت سرسامآور تکنولوژی و ظهور مدلهای کسبوکار نوین شناخته میشود. این مقاله بر آن است تا با نگاهی جامع و فنی، به تشریح مهمترین چارچوبهای استراتژیک معرفیشده از سال 1958 تا 2013 بپردازد و سپس با معرفی مدلهای نوین پس از آن، تصویری یکپارچه از این سفر فکری ارائه دهد.
بخش اول: تشریح چارچوبهای استراتژیک (1958 تا 2013)
در این بخش، به ترتیب زمانی به معرفی و تشریح هر یک از چارچوبهای ارائهشده در نمودار، بر اساس منابع معتبر بینالمللی، میپردازیم.
دوران کلاسیک (دهههای 1950 تا 1970)
این دوره با تمرکز بر تحلیل داخلی و خارجی و برنامهریزی بلندمدت شناخته میشود.
-
1958 - ماتریس آنسوف (Ansoff Matrix): این ابزار که توسط ایگور آنسوف توسعه یافت، چهار استراتژی اصلی رشد را بر اساس ترکیب محصولات (موجود یا جدید) و بازارها (موجود یا جدید) پیشنهاد میکند: نفوذ در بازار، توسعه بازار، توسعه محصول و تنوع.
-
1959 - سازمان صنعتی (Industrial Organization): این دیدگاه که ریشه در علم اقتصاد دارد، بیان میکند که عملکرد یک شرکت عمدتاً توسط ساختار صنعتی که در آن فعالیت میکند، تعیین میشود. مفاهیمی مانند موانع ورود و تمرکز بازار در این نگرش محوری هستند.
-
1962 - انتشار نوآوری (Diffusion of Innovations): نظریه اورت راجرز که توضیح میدهد چگونه، چرا و با چه سرعتی ایدهها و فناوریهای جدید در میان اعضای یک سیستم اجتماعی گسترش مییابند. این مدل، پذیرندگان نوآوری را به پنج دسته تقسیم میکند: نوآوران، پذیرندگان اولیه، اکثریت اولیه، اکثریت دیرهنگام و عقبماندگان.
-
1962 - برنامهریزی سناریو (Scenario Planning): ابزاری برای آیندهنگری که به جای پیشبینی یک آینده واحد، به سازمانها کمک میکند تا چندین آینده محتمل را شناسایی کرده و خود را برای مواجهه با هر یک از آنها آماده سازند.
-
1962 - استراتژی و ساختار (Strategy and Structure): آلفرد چندلر در اثر کلاسیک خود این ایده را مطرح کرد که ساختار یک سازمان باید از استراتژی آن پیروی کند. به عبارت دیگر، تغییر در استراتژی شرکت (مانند تنوعبخشی) نیازمند تغییرات متناظر در ساختار سازمانی است.
-
1965 - تحلیل شکاف (Gap Analysis): این ابزار به مقایسه عملکرد واقعی با عملکرد بالقوه یا مطلوب میپردازد. تحلیل شکاف به شرکتها کمک میکند تا "شکاف" بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب را شناسایی کرده و استراتژیهایی برای پر کردن آن تدوین کنند.
-
1965 - چرخه عمر محصول (Product Lifecycle): این مدل بیان میکند که یک محصول از زمان معرفی تا خروج از بازار، چهار مرحله را طی میکند: معرفی، رشد، بلوغ و افول. هر مرحله نیازمند استراتژیهای بازاریابی، مالی و تولیدی متفاوتی است.
-
1967 - تحلیل PEST (مخفف Political, Economic, Social, Technological): یک چارچوب تحلیل محیط کلان که به سازمانها کمک میکند تا عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فناورانه را که بر فعالیت آنها تأثیر میگذارند، شناسایی و ارزیابی کنند.
-
1968 - منحنی تجربه (Experience Curve): این مفهوم که توسط گروه مشاوره بوستون (BCG) رایج شد، نشان میدهد که هزینه واحد تولید یک محصول با افزایش تجربه تجمعی در تولید آن، به طور قابل پیشبینی کاهش مییابد. این امر میتواند یک مزیت رقابتی هزینه ایجاد کند.
-
1969 - تحلیل SWOT (مخفف Strengths, Weaknesses, Opportunities, Threats): یکی از شناختهشدهترین ابزارهای استراتژیک که برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف داخلی یک سازمان و فرصتها و تهدیدهای خارجی پیش روی آن به کار میرود.
-
1970 - ماتریس پورتفولیو BCG (BCG Portfolio Matrix): این ماتریس به شرکتها کمک میکند تا واحدهای کسبوکار خود را بر اساس دو معیار «نرخ رشد بازار» و «سهم نسبی بازار» تحلیل کنند و آنها را در چهار دسته طبقهبندی کنند: ستارهها، گاوهای شیرده، علامت سؤالها و سگها.
-
1971 - چارچوب استراتژی اندروز (Andrews's Strategy Framework): کنت اندروز، از پیشگامان حوزه استراتژی، استراتژی را به عنوان تطابق بین فرصتهای خارجی و توانمندیهای داخلی یک شرکت تعریف کرد.
-
1973 - اثر ملکه سرخ (Red Queen Effect): این مفهوم که از زیستشناسی تکاملی وام گرفته شده، بیان میکند که در یک محیط رقابتی، یک سازمان برای حفظ جایگاه نسبی خود باید به طور مداوم بهبود یابد و نوآوری کند، زیرا رقبای آن نیز در حال پیشرفت هستند.
-
1974 - PIMS (Profit Impact of Market Strategies): یک پروژه تحقیقاتی گسترده که به بررسی تجربی رابطه بین استراتژیهای مختلف و عملکرد کسبوکار (مانند بازگشت سرمایه) پرداخت.
-
1976 - گزینههای واقعی (Real Options): این رویکرد، ابزارهای تحلیل گزینههای مالی را برای تصمیمگیریهای استراتژیک در شرایط عدم قطعیت به کار میگیرد و به سرمایهگذاریها به عنوان "گزینههایی" نگاه میکند که میتوان آنها را به تعویق انداخت، گسترش داد یا رها کرد.
-
1976 - قانون سه و چهار (Rule of Three and Four): این نظریه بیان میکند که در یک بازار رقابتی بالغ، معمولاً سه رقیب اصلی (عمومی) وجود دارند که سهم بازار قابل توجهی (مجموعاً حدود ۷۰ درصد) را در اختیار دارند.
-
1978 - استراتژیهای عمدی و نوظهور (Deliberate and Emergent Strategies): هنری مینتزبرگ این ایده را به چالش کشید که استراتژی صرفاً یک فرآیند برنامهریزی از بالا به پایین است. او معتقد بود استراتژی میتواند از دل الگوهای تصمیمگیری روزمره در سازمان "ظهور" کند.
-
1979 - پنج نیروی پورتر (Porter's 5 Forces): یک چارچوب قدرتمند برای تحلیل جذابیت یک صنعت که پنج نیروی رقابتی را بررسی میکند: تهدید تازهواردان، قدرت چانهزنی تأمینکنندگان، قدرت چانهزنی خریداران، تهدید محصولات جایگزین و شدت رقابت میان رقبای موجود.
دوران مزیت رقابتی (دهههای 1980 و 1990)
در این دوره، تمرکز از تحلیل صنعت به سمت یافتن و حفظ مزیت رقابتی در داخل شرکت معطوف شد.
-
1980 - چهار فاز استراتژی (4 Phases of Strategy)
-
1980 - افزایشگرایی منطقی (Logical Incrementalism): جیمز برایان کوئین این مفهوم را مطرح کرد که استراتژیهای موفق اغلب به صورت گام به گام و تکاملی شکل میگیرند، نه از طریق یک فرآیند برنامهریزی رسمی و جامع.
-
1981 - ماتریس مزیت BCG (BCG Advantage Matrix): این ماتریس شرکتها را بر اساس تعداد منابع مزیت رقابتی و اندازه آن مزیتها دستهبندی میکند.
-
1982 - مدل 3Cs: این مدل که توسط کنایچی اومای توسعه یافت، بر سه عنصر کلیدی برای موفقیت استراتژیک تأکید دارد: مشتری (Customer)، شرکت (Corporation) و رقبا (Competitors).
-
1982 - چارچوب 7S مککینزی (McKinsey 7S Framework): این مدل هفت عنصر داخلی یک سازمان را برای اثربخشی آن کلیدی میداند: استراتژی، ساختار، سیستمها، ارزشهای مشترک، مهارتها، سبک و کارکنان.
-
1982 - استراتژی تنوع و سودآوری (Diversification Strategy and Profitability)
-
1982 - استراتژی گوشه بازار (Niche Strategy): تمرکز بر بخش کوچکی از بازار که نیازهای خاصی دارد و توسط رقبای بزرگتر نادیده گرفته شده است.
-
1982 - پارادایمهای فناورانه و مسیرهای تکنولوژیکی (Technological Paradigms and Technological Trajectories)
-
1982 - مدیریت کیفیت جامع (TQM - Total Quality Management): یک رویکرد مدیریتی که بر بهبود مستمر کیفیت در تمام فرآیندهای سازمان و جلب رضایت مشتری تمرکز دارد.
-
1984 - دیدگاه منبعمحور (Resource-Based View - RBV): این نظریه بیان میکند که مزیت رقابتی پایدار یک شرکت از منابع و قابلیتهای منحصربهفرد، ارزشمند، کمیاب و غیرقابل تقلید آن نشأت میگیرد.
-
1986 - نمودار استخوان ماهی (Fishbone Diagram): این ابزار که توسط ایشیکاوا توسعه یافت، برای شناسایی و دستهبندی علل بالقوه یک مشکل یا مسئله به کار میرود.
-
1986 - منحنی S (S-Curve): مدلی که عملکرد یک فناوری یا محصول را در طول زمان (و با افزایش سرمایهگذاری) نشان میدهد که معمولاً شامل مراحل اولیه کند، رشد سریع و سپس رسیدن به یک سطح पठاری است.
-
1986 - شش سیگما (Six Sigma): یک رویکرد دادهمحور برای بهبود فرآیندها که هدف آن کاهش خطاها و نقصها به سطحی نزدیک به صفر (کمتر از ۳.۴ نقص در هر میلیون فرصت) است.
-
1987 - پنج P مینتزبرگ برای استراتژی (Mintzberg's 5 Ps for Strategy): مینتزبرگ استراتژی را از پنج دیدگاه مختلف تعریف میکند: برنامه (Plan)، ترفند (Ploy)، الگو (Pattern)، جایگاه (Position) و منظر (Perspective).
-
1988 - مزیت پیشگام بودن (First Mover Advantage): مزایایی که یک شرکت با اولین بودن در ورود به یک بازار یا معرفی یک محصول جدید به دست میآورد، مانند ایجاد برند و وفاداری مشتری.
-
1988 - رقابت مبتنی بر زمان (Time-Based Competition): تمرکز بر کاهش زمان در تمام فرآیندها (از توسعه محصول تا تحویل) به عنوان یک منبع اصلی مزیت رقابتی.
-
1989 - الگوبرداری (Benchmarking): فرآیند مقایسه عملکرد، فرآیندها و محصولات خود با بهترینهای صنعت یا حتی صنایع دیگر به منظور شناسایی زمینههای بهبود.
-
1989 - شایستگیهای اصلی (Core Competencies): گری همل و سی.کی. پراهالاد این مفهوم را به عنوان مجموعه مهارتها و فناوریهای منحصربهفردی که به شرکت اجازه میدهد ارزش ویژهای برای مشتریان خلق کند، معرفی کردند.
-
1990 - مدل الماس پورتر (Porter's Diamond Model): چارچوبی برای توضیح اینکه چرا برخی کشورها در صنایع خاصی مزیت رقابتی دارند. این مدل چهار عامل را بررسی میکند: شرایط عوامل تولید، شرایط تقاضا، صنایع مرتبط و پشتیبان، و استراتژی، ساختار و رقابت شرکت.
-
1990 - مهندسی مجدد (Re-Engineering): بازاندیشی بنیادین و طراحی مجدد و رادیکال فرآیندهای کسبوکار برای دستیابی به بهبودهای چشمگیر در معیارهای عملکردی مانند هزینه، کیفیت، خدمات و سرعت.
-
1991 - تعهد (Commitment)
-
1991 - تغییر تحولآفرین (Transformational Change)
-
1992 - رقابت بر سر قابلیتها (Capabilities Competition)
-
1992 - سفارشیسازی انبوه (Mass Customization): تولید کالاها و خدمات متناسب با نیازهای مشتریان فردی با کارایی نزدیک به تولید انبوه.
-
1993 - استراتژی اکوسیستم (Ecosystem Strategy): نگاه به کسبوکار نه به عنوان یک واحد مجزا، بلکه به عنوان بخشی از یک اکوسیستم گستردهتر از تأمینکنندگان، توزیعکنندگان، مشتریان و حتی رقبا که برای خلق ارزش با یکدیگر همکاری و رقابت میکنند.
-
1994 - رقابت برای آینده (Competing for the Future): همل و پراهالاد استدلال کردند که شرکتها باید به جای تمرکز بر بازارهای فعلی، برای خلق بازارهای آینده تلاش کنند.
-
1994 - فوق رقابت (Hypercompetition): شرایطی در بازار که در آن مزیتهای رقابتی به سرعت ایجاد شده و به همان سرعت از بین میروند و ثبات وجود ندارد.
-
1995 - نوآوری مخرب (Disruptive Innovation): کلیتون کریستنسن این نظریه را مطرح کرد که شرکتهای موفق ممکن است توسط نوآوریهایی که در ابتدا بازارهای پاییندستی یا جدید را هدف میگیرند و سپس به تدریج بازار اصلی را تسخیر میکنند، از دور خارج شوند.
-
1995 - بازده کیفیت (Return on Quality)
-
1995 - مهاجرت ارزش (Value Migration): انتقال ارزش (و سود) از مدلهای کسبوکار قدیمی به مدلهای جدید که بهتر میتوانند اولویتهای مشتریان را برآورده سازند.
-
1996 - ساعت استراتژیک بومن (Bowman's Strategy Clock): مدلی که گزینههای استراتژیک یک شرکت را بر اساس دو بعد قیمت و ارزش درکشده توسط مشتری نشان میدهد.
-
1996 - رقابت-همکاری (Co-opetition): استراتژی که در آن شرکتها برای خلق ارزش با یکدیگر همکاری میکنند (بزرگ کردن کیک) اما برای کسب سهم بیشتری از آن ارزش با هم رقابت میکنند (تقسیم کیک).
-
1996 - رهبری تغییر (Leading Change): مدل ۸ مرحلهای جان کاتر برای مدیریت موفقیتآمیز فرآیندهای تغییر در سازمان.
-
1996 - شرکت پارانوئید (Paranoid Company): اندی گرو، مدیرعامل اینتل، این ایده را ترویج کرد که در دنیای فناوری، تنها پارانوئیدها (آنها که همیشه نگران تهدیدهای رقابتی بعدی هستند) زنده میمانند.
-
1997 - قابلیتهای پویا (Dynamic Capabilities): توانایی یک شرکت برای یکپارچهسازی، ساخت و پیکربندی مجدد شایستگیهای داخلی و خارجی برای مواجهه با محیطهای به سرعت در حال تغییر.
-
1997 - خط پایان سهگانه (Triple Bottom Line): رویکردی که عملکرد یک شرکت را بر اساس سه معیار ارزیابی میکند: سود مالی (Profit)، تأثیرات اجتماعی (People) و تأثیرات زیستمحیطی (Planet).
-
1998 - سه استراتژی عمومی پورتر (Porter's 3 Generic Strategies): مایکل پورتر سه استراتژی اصلی را برای دستیابی به مزیت رقابتی پایدار پیشنهاد کرد: رهبری هزینه، تمایز و تمرکز.
-
1998 - زنجیره ارزش (Value Chain): ابزاری که تمام فعالیتهای یک شرکت را (از دریافت مواد اولیه تا خدمات پس از فروش) به تصویر میکشد تا مشخص شود در کدام مراحل ارزش افزوده ایجاد میشود.
-
1998 - ساختارشکنی زنجیره ارزش (Value Chain Deconstruction)
-
1999 - فرآیند استراتژی مستمر (Continuous Strategy Process)
-
1999 - مدل دلتا (Delta Model): چارچوبی که سه گزینه استراتژیک را پیشنهاد میکند: بهترین محصول، راهکار جامع برای مشتری، و قفل کردن سیستم.
-
1999 - استراتژی دیجیتال (Digital Strategy)
-
1999 - استراتژیهای پویا (Dynamic Strategies)
-
1999 - الگوهای سود (Profit Patterns)
-
1999 - مزیت موقت (Temporary Advantage)
دوران دیجیتال و عدم قطعیت (دهه 2000 به بعد)
این دوره با ظهور اینترنت، جهانیشدن و نیاز به انعطافپذیری و نوآوری سریع مشخص میشود.
-
2000 - نقطه اوج (Tipping Point): مفهومی که توسط مالکوم گلدول رایج شد و به لحظهای اشاره دارد که یک ایده، روند یا رفتار اجتماعی از یک آستانه عبور کرده و به سرعت در میان جمعیت پخش میشود.
-
2001 - استراتژی به مثابه قوانین ساده (Strategy as Simple Rules): رویکردی که معتقد است در بازارهای پیچیده و غیرقابل پیشبینی، شرکتها باید به جای تدوین استراتژیهای پیچیده، از چند قانون ساده و کاربردی برای تصمیمگیریهای کلیدی پیروی کنند.
-
2002 - انتهای هرم (Bottom of the Pyramid): استراتژی که بر هدف قرار دادن بخش عظیمی از جمعیت فقیر جهان به عنوان یک بازار بالقوه و سودآور تمرکز دارد.
-
2002 - مزیت زمانی سریالی (Serial Temporal Advantage)
-
2003 - نوآوری باز (Open Innovation): پارادایمی که فرض میکند شرکتها میتوانند و باید از ایدهها و مسیرهای داخلی و خارجی برای پیشبرد فناوری و نوآوری خود استفاده کنند.
-
2004 - بازی سرسختانه (Hardball Strategy): استراتژیهای تهاجمی که هدف آنها نه تنها رقابت، بلکه تضعیف شدید و گاهی حذف رقبا است.
-
2004 - نقشههای استراتژی (Strategy Maps): ابزاری که توسط کاپلان و نورتون توسعه یافت تا به صورت بصری نشان دهد که چگونه داراییهای نامشهود یک سازمان (مانند فرهنگ و دانش) به نتایج ملموس در چهار منظر کارت امتیازی متوازن (مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی، و یادگیری و رشد) تبدیل میشوند.
-
2004 - نوآوری در ارزش (Value Innovation): سنگ بنای استراتژی اقیانوس آبی که بر خلق ارزشهای جدید برای مشتریان از طریق شکستن رابطه سنتی بین تمایز و هزینه پایین تمرکز دارد.
-
2005 - استراتژی اقیانوس آبی (Blue Ocean Strategy): این استراتژی که توسط چان کیم و رنه مابورنیا معرفی شد، به جای رقابت در بازارهای شلوغ و خونین موجود (اقیانوس قرمز)، بر ایجاد فضای بازار جدید و بدون رقیب (اقیانوس آبی) تمرکز دارد.
-
2005 - قصد استراتژیک (Strategic Intent): یک هدف بلندپروازانه و الهامبخش که انرژی و احساسات کارکنان را برای دستیابی به یک هدف به ظاهر غیرممکن بسیج میکند.
-
2006 - ارزش مشترک (Shared Value): مفهومی که توسط مایکل پورتر و مارک کرامر ارائه شد و بیان میکند که شرکتها میتوانند با ایجاد همزمان ارزش اقتصادی برای خود و ارزش اجتماعی برای جامعه، مزیت رقابتی کسب کنند.
-
2008 - قابلیتهای متمایز (Distinctive Capabilities)
-
2009 - نوآوری در مدل کسبوکار (Business Model Innovation): تغییر بنیادین در نحوه خلق، ارائه و کسب ارزش توسط یک سازمان، که میتواند به اندازه نوآوری در محصول یا فرآیند قدرتمند باشد.
-
2009 - استراتژی بدون طراحی (Strategy Without Design)
-
2010 - مزیت انطباقی (Adaptive Advantage): در محیطهای پرآشوب، توانایی انطباق سریع و مستمر با تغییرات بازار، مهمتر از مزیتهای پایدار سنتی است.
-
2011 - استراتژی رقابتی: گزینهها و بازیها (Competitive Strategy: Options and Games)
-
2013 - استراتژی الگوریتمیک (Algorithmic Strategy)
-
2013 - مزیت رقابتی گذرا (Transient Competitive Advantage): ریتا مکگراث استدلال میکند که در عصر حاضر، جستجو برای مزیت رقابتی پایدار بیهوده است و شرکتها باید در مدیریت یک پورتفولیو از مزیتهای موقتی و گذرا مهارت پیدا کنند.
بخش دوم: چارچوبهای نوین پس از 2013
دنیای استراتژی پس از سال 2013 نیز متوقف نشده است. با شتاب گرفتن تحول دیجیتال، ظهور هوش مصنوعی و تغییر در انتظارات مشتریان، چارچوبهای جدیدی ظهور کردهاند که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
-
استراتژی پلتفرم (Platform Strategy): این مدل بر ایجاد و مدیریت پلتفرمهایی تمرکز دارد که تعاملات ارزشآفرین بین تولیدکنندگان خارجی و مصرفکنندگان را تسهیل میکنند (مانند Uber, Airbnb, App Store). موفقیت در این مدل به مدیریت اثرات شبکهای و حاکمیت بر اکوسیستم بستگی دارد.
-
استارتاپ ناب (Lean Startup): این رویکرد که توسط اریک ریس ترویج شد، بر چرخههای سریع "ساخت-اندازهگیری-یادگیری" برای توسعه محصول و اعتبارسنجی مدل کسبوکار با حداقل اتلاف منابع تأکید دارد. این متدولوژی به ویژه در محیطهای با عدم قطعیت بالا کارآمد است.
-
چارچوب تحول دیجیتال (Digital Transformation Framework): این چارچوبها به سازمانها کمک میکنند تا به صورت ساختاریافته به بازاندیشی در مدل کسبوکار، فرآیندها، فرهنگ و تعامل با مشتری در عصر دیجیتال بپردازند. این مدلها معمولاً ابعادی مانند استراتژی، رهبری، قابلیتها و فرهنگ دیجیتال را پوشش میدهند.
-
نظریه کارهایی که باید انجام شوند (Jobs-to-be-Done Theory): این نظریه پیشنهاد میکند که مشتریان محصولات را "استخدام" میکنند تا "کارهای" خاصی را در زندگی خود انجام دهند. تمرکز بر این "کارها" به جای ویژگیهای محصول یا جمعیتشناسی مشتری، میتواند به نوآوریهای موفقتری منجر شود.
-
سازمان دو سو توان (Ambidextrous Organization): این مفهوم به توانایی یک سازمان برای انجام همزمان دو کار متضاد اشاره دارد: بهرهبرداری (exploiting) از کسبوکار موجود برای کسب سود و کارایی، و اکتشاف (exploring) فرصتهای جدید برای نوآوری و رشد آینده.
مؤخره: آینده استراتژی، ترکیبی از انسان و ماشین
سیر تحول چارچوبهای استراتژیک، داستانی از تکامل تفکر مدیریتی در پاسخ به تغییرات جهان است. ما از مدلهای ایستا و تحلیلمحور که در دنیایی قابل پیشبینی کارایی داشتند، به سمت چارچوبهای پویا، انطباقی و اکوسیستممحور حرکت کردهایم که برای دنیای پرآشوب و بههمپیوسته امروزی طراحی شدهاند. دیگر یک ابزار واحد نمیتواند پاسخگوی تمام چالشها باشد؛ رهبران امروزی باید مجموعهای از این ابزارها را در جعبهابزار خود داشته باشند و بدانند چه زمانی و چگونه از هر یک استفاده کنند.
نگاه به آینده نشان میدهد که استراتژی بیش از پیش به یک فرآیند مستمر، دادهمحور و الگوریتمیک تبدیل خواهد شد. هوش مصنوعی و تحلیل دادههای کلان، توانایی سازمانها را برای درک محیط، پیشبینی روندها و شبیهسازی نتایج استراتژیهای مختلف به شدت افزایش خواهد داد. با این حال، نقش انسان در تعریف "قصد استراتژیک"، پرسیدن سؤالات درست، مدیریت تغییرات فرهنگی و تصمیمگیری در شرایط ابهام اخلاقی و استراتژیک، همچنان حیاتی باقی خواهد ماند. آینده استراتژی، نه در جایگزینی انسان با ماشین، بلکه در همزیستی هوشمندانه این دو برای خلق سازمانهایی است که هم کارآمد و هم انسانی، هم سودآور و هم مسئولیتپذیر هستند.